دنیای این روزای من

ساخت وبلاگ
«تن آدمی شریف است به جان آدمیت»این آدمیت که سعدی آن را موجب شرافت تن آدمی می‌خواند چیست و آیا تعریف واحدی از آن در میان تمام آدمیان وجود دارد؟
همیشه به من غرغر می‌کرد که «هیچ کاری ازت برنمی‌آد و دنبال هرکاری بفرستمت، دست خالی برمی‌گردی.» حالا هم که چکی توی دستش بود که می‌دانست احتمالاً نقد نمی‌شود، داده بود به من به بانک ببرم تا وقتی برگشتم، باز همان سرکوفت‌ها را به من بزند. هفتۀ پیش کسی را با خود به خانه آورد که می‌گفت دختری در آستانۀ ازدواج دارد و برای آن که هزینۀ جهیزیه برایش کمتر تمام شود، به‌دنبال وسایلی به‌ظاهر سالم و درحد نو است که بتواند در میان جهیزیه بگنجاند و دخترش را به خانۀ بخت بفرستد. چند تا از اسباب و اثاثیۀ خانه را به او فروخت و چک گرفت. همان موقع هم من بهش گفتم: «این یارو از قیافه‌ش معلومه کلاشه و این چک هیچ‌وقت برات پول نمی‌شه.» مثل همیشه من را به دخالت توی کارهایش متهم کرد و گفت: «تو سرت تو کار خودت باشه.» جرأت نکردم بهش بگم: «چون خودت برای خریدن این‌ها پول ندادیه که اینقدر ساده ازشون می‌گذری. هیچ حواست هست؟ اینایی که داری می فروشی، یک زمان جهیزیۀ من بوده‌ها!» ولی نمی‌دونم چرا حالا که سررسید چک رسیده بود و باید برای نقدکردنش به بانک می‌رفتیم، به من مربوط شده بود. بانکش هم که خدا خیرش دهد (!) آن سر دنیا بود. بعد از این که دو تا خط مترو عوض کرده و آخرش هم بخشی از مسیر را با تاکسی رفته بودم، پرسون‌پرسون خودم را به جلوی در بانک رساندم. اول بدجوری یکه خوردم و حالم گرفته شد. چون شیشه‌های در بانک دودی بود و چیزی داخلش پیدا نبود، فکر کردم چراغ‌ها خاموش است و دیر رسیده‌ام؛ اما وقتی در را فشار دادم و لای در باز شد، خیالم راحت شد. وقتی وارد بانک شدم، بانک غلغله بود. گویا از آنجا که از صبح چند ساعتی سامانۀ بانکی قطع بود و به کسی پاسخگو نبودند، ورود و خروج به بانک یک‌طرفه بوده و در این چند ساعت هرکس داخل شده دنیای این روزای من...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای این روزای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vahdathameda بازدید : 33 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 19:37

من دیدگاه خود را دربارۀ مرگ را در قالب شعر و ترانه هایی بازیافته‌ام که به گمانم بسی گویاتر از آنچه خود بخواهم بدان بیفزایم، حق مطلب را ادا کرده اند و به همین سبب بسیار آن‌ها را به‌صورت لقلقۀ زبان با خود تکرار می‌کنم؛ پس شایسته‌تر می‌بینم که نخست به نقل این ابیات بپردازم و اگر مجالی باقی بود، دقیق‌تر آن را با نقل تجربیات شخصیم در زندگی بازمی‌نمایم. نخست آنجا که مولوی می‌فرماید: از جمادی مردم و نامی شدم، و ز نما مردم به حیوان برزدم، مردم ازحیوانی و آدم شدم، پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم، حملۀ دیگر بمیرم از بشر، تا بر آرم از ملایک بال و پر، وز ملک هم بایدم جستن ز جوی، کل شیء هالک الا وجهه. مولانا در این شعر مرگ و زندگی را که دو ضد هستند، در کنار هم قرار می‌دهد و بر این باور است که هر مرگی که در انسان یا در طبیعت اتفاق می‌افتد، هستی تازه‌تری به وجود می‌آورد؛ مثل غروب خورشید که طلوعی در جای دیگر در پیش دارد؛ منتها انسان پدیده‌ای پیچیده‌تراست و در هر مرگی کمال می‌پذیرد. و بر این باورم که سهراب سپهری نیز به زبانی همه‌فهم و امروزی‌تر همین تعبیر را این‌گونه بیان کرده است: اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می‌گشت، مرگ پایان كبوتر نیست، مرگ وارونۀ یك زنجره نیست، مرگ در ذهن اقاقی جاری است، مرگ در آب‌وهوای خوش اندیشه نشیمن دارد، مرگ در ذات شب دهكده از صبح سخن می‌گو ید. مرگ با خوشۀ انگور می‌آ ید به دهان. مرگ در حنجرۀ سرخ‌گلو می‌خواند. مرگ مسئول قشنگی پر شاپرك است. مرگ گاهی ر یحان می‌چیند . مرگ گاهی ودکا می‌نوشد. گاه در سایه نشسته است و به ما می‌نگرد و همه می‌دانیم ریه‌های لذت پر اکسیژن مرگ است. بدین تعبیر سپهری مرگ را پایان نمی‌داند؛ بلکه به‌عنوان هجرت از آن یاد می‌کند و زندگی را رسم خوشای دنیای این روزای من...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای این روزای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vahdathameda بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 19:37

بوسیدن سمبل عشق و محبت در بین انسان‌هاست. در تمام ملت‌های جهان افراد با بوسیدن یکدیگر بـه عزیزانشان ابراز علاقه می‌کنند. مـا با بوسیدن یکدیگر در واقع نوعی پیوند برقرار می‌کنیم. بوسه می‎تواند دربرگیرندۀ خیلی از احساسات و معانی باشد. بوسه نمایه‌ای از عشق و گرما و شیرینی رابطه و تغییردهندۀ زندگی است. بوسه تقویت‌کنندۀ سلامت قلب، آزادکنندۀ هورمون‌های خوب و تقویت‌کنندۀ خلق‌وخو است. از بوسه می‌توانید به‌عنوان راهی برای ایجاد ارتباط و بیان احساسات با عشقتان استفاده کنید. رابطۀ جنسی می‌تواند رابطه‌ای سرسری و بدون احساس باشد؛ اما زمانی که از تأثیر بوسۀ عاشقانه صحبت می‌شود، تمام لذت‌ها و احساسات دو نفر در آن خلاصه می‌شود. چنین بوسه‌ای پر از لذت و حضور صمیمی هر دو نفر است و به هر دو بهترین احساسات را می‌بخشد. بوسه قلب و روح دو نفر را درگیر می‌کند و راهی دوست‌داشتنی برای بیان احساسات است.بوسه بر جسم و روان تأثیر مثبت می‎‌گذارد و می‌تواند باعث کاهش برخی از مسائل و مشکلات جسمانی و روانی شود. با این رفتار طبیعی یعنی بوسه، می‌توانید به‌صورت طبیعی ترشح هورمون ضدافسردگی را افزایش دهید. گزارش‌های علمی حاکی از آن هستند که بوسه سطح مواد شیمیایی مرتبط با شادی و آرامش بدنی و خشنودی و احساس تندرستی را افزایش می‌دهد؛ درنتیجه احساس آرامش و شادی در بدن به وجود می‌آید. علاوه بر آن بین عمل بوسیدن و کاهش سطح هورمون اضطراب در بدن نیز ارتباط وجود دارد. بعد از سپری‌کردن روزی سخت و پر فشار، هیچ چیز بهتر از بوسه‌ای طولانی نیست. همان‌طور که آغوشی گرم و محبت‌آمیز می‌تواند از تلخی روزی سخت و بد کم کند، بوسه هم در کاهش سردرد بسیار مفید و مؤثر است. به لطف همۀ مواد شیمیایی شادی‌آوری که به ‌واسطۀ بوسه در بدن تولید می‌ دنیای این روزای من...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای این روزای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vahdathameda بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 19:37

آخرین بار که مادربزرگ را دیدم، بلندترین شب زمستان ۱۳۶1 بود؛ شبی که برای ما هرگز صبح نشد. در آن شب تعدادی از دوستان هم‌دانشگاهیم را که سال‌ها بود از آن‌ها بی‌خبر بودم، به یگانه میراث مصادره‌نشدۀ خاندان سلطنتیم، باغ الهیۀ شمیران دعوت کرده بودم تا جمع شویم و یاد دوستی‌های قدیم را تازه کنیم. در چند سال‌ اخیر مادربزرگم که آخرین بازمانده از شاهزادگان قجر بود، به‌تنهایی در این باغ زندگی می‌کرد و چون حساسیت کمیته‌ای‌ها به رفت‌وآمدهای داخل باغ و نگاه امنیتی به آن محدودیت‌هایی را برای اجتماعات خانوادگی‌مان ایجاد کرده بود، از آخرین مهمانی که در این باغ گرفته بودیم، چند سالی می‌گذشت. برای این دورهمی هم من خیلی نگران بودم. خیلی از آدم‌ها بعد از انقلاب چنان رنگ عوض کرده بودند که دیگر نمی‌شد آن‌ها را به‌درستی شناخت. برای بعضی دیگر هم انقلابی در بیرون ضروری نبود و ازدواج و تشکیل خانواده خودبه‌خود منقلبشان کرده بود. نکند فضا طوری شود که مهمانی‌ای که من بیش از همه برای بازگرداندن مادربزرگ به اجتماعات و یادکردن از فعالیت‌های گستردۀ اجتماعی‌ او تدارک دیده بودم، به یادآوری محرومیت‌ها و محدودیت‌های یک قرن زندگی تحت سلطه‌اش ختم شود. مادربزرگ را همۀ هم نسل‌هایش و آن‌ها که دوران شکوه و شوکتش را به یاد داشتند، جیران صدا می‌کردند. شنیده بودیم که پدرش، مظفرالدین‌شاه، به‌سبب چشمان سیاه، درشت و تأثیرگذارش او را به این نام صدا می‌زده است. جیران زنی هنرمند و نویسنده‌ای تجددخواه بود که پس از عمری فعالیت اجتماعی و سیاسی برای اظهار خشم و نا‌رضایتی‌اش از استبداد، تقلا برای رهایی از محدودیت و احقاق حقوق زنان، در خلوت خود پیانو می‌نواخت، با آب روان سخن می‌گفت و غروب‌ها در کلاه‌فرنگی‌ای که با‌ آن آشنایی دیرین داشت دنیای این روزای من...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای این روزای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vahdathameda بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1402 ساعت: 0:24

من اگر رئیس‌جمهور بشومتمام همت خویش را به‌کار‌می‌بندم که به‌جز از خدمت رندان نکنم کار دگربه ادارۀ ثبت احوال می‌گویم: هر آن کسی که در این حلقه نیست زنده به عشق، شناسنامه‌اش را باطل و برایش گواهی فوت صادر کنند.وزارت کودک‌ونوجوان تشکیل می‌دهم و آقای حکایتی را وزیر این وزارتخانه می‌کنم.به وزارت آموزش‌وپرورش می‌گویم که فرهنگ شهرنشینی و آداب آپارتمان‌نشینی را در مقاطع مختلف تحصیلی تدریس کنند.به شورای‌عالی‌امنیت‌ملی فرمان می‌دهم مراقب باشند معاشران گره از زلف یار باز نکنند تا دراز نشود و شب‌ها قصه را کوتاه کنند.حضور خلوت انس جزو حریم خصوصی افراد است. نباید در آن دوستان جمع بشوند و اگر هم جمع شدند، به‌جای وان‌یکاد "شب شب عشق و شوره" بخوانند و برای فراز مزاحمت ایجاد نکنند.پیران دانا را می‌گویم که حدیث از مطرب و می بگویند و از نصیحت‌کردن جوانان دست بردارند و آسایش دو گیتی را با محبت و مدارا برای جوانان سعادتمند فراهم می‌آورم.از پیر مغان رخصت می‌طلبم که سجاده را با خون آنان که جوانان وطن را به خاک‌وخون کشیدند، رنگین کنماما در سیاست خارجی اگر هم‌پیمانان ما رفتند و حق صحبت دیرین نشناختند، هرگز پیمان دیگری امضا نمی‌کنم؛ بلکه پرگار دیگری می‌سازم تا دایرۀ چرخ کبود را چنان که برایمان مساعد باشد نقش کنم و یاران دیرین را باز به دست آورم.باد شرطه را خواهم گفت که برخیزد و کشتی‌شکسته‌ها را به وسط خلیج ببرد؛ دیگر شکستگی آن‌ها را به گردن اون بنده‌خدایی که چهل سال پیش از دنیا رفته و کشورهای عربی حاشیۀ خلیج نمی‌اندازم؛ بلکه ترمیم آن را دستاویز قرار می‌دهم تا پای آشنایان را به منطقه باز کنم و با ایشان دیداری تازه کنم. دنیای این روزای من...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای این روزای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vahdathameda بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 17:13

برای بردن ما احترام لازم نیستوکیل و قاضی و ترفند و دام لازم نیستبدون نامه بیایید و بی‌مجوز و بندبرای کشتن ما اتهام لازم نیستبه هر کسی که مرا کشت، آفرین گوییداز او گذشت کنید، انتقام لازم نیستبه هر دهان که ز هم باز گشت حمله کنیدچو در گلو خفه گردد قیام لازم نیستهر آنکه خواب رهایی بدید، صیغه کنیدبرای حجت شرعی دوام لازم نیستچو جام جم به کف دشمنان آزادی‌ستفریب آینه و حذف نام لازم نیستزمام و بند برای دهان کارگر استعسس که پارس نماید، لگام لازم نیستبه جام و باده چه حاجت چو قاضیان مست‌اندزوال عقل مهیاست، جام لازم نیستنقاب ظلم چو افتد، به لاک خود نرویدبرای خنجر خونین نیام لازم نیستبه روز واقعه باید امام را بکشیدبرای شام غریبان امام لازم نیست# حامد وحدت این که کی تو نخ سکه و دلاره، به تو چه!سر بی‌گناه کی بالای داره، به تو چه!اون که هرروز با یه خودرو عازم زیارتهاز کجا آورده و تا کی سواره، به تو چه!اگه خون دل و جون مردمو کرده حراجتا سحر کشیده و بازم خماره، به تو چه!همه افسرده و پژمرده و لولند، چه به من؟افق نگاهشون قامت یاره، به تو چه!حافظ امنیت اموال مملکت اگراختلاس کرده و در فکر فراره، به تو چه!دکتر و استاد دانشکدۀ مهندسیبا همه دک‌وپزش لنگ ناهاره، به تو چه!توی جمع شاعرا شعر نه‌طنز من اگرفاقد وزنه و قافیه نداره، به تو چه!# حامد وحدت ای کاش که اظهار گذرنامۀ ایراندر خارجه بر هموطنی ننگ نباشدای کاش که دینداری و اسلام و ولایتدر جنگ به ملیت و فرهنگ نباشدای کاش شکاف طبقاتی ده مادر حد مگامتر و به فرسنگ نباشدای کاش در آن‌گه که وطن را بفروشندبر مردمک دیدۀ ما زنگ نباشدای کاش مناجات سحر، نالۀ شبگیربی زمزمۀ عود و دف و چنگ نباشدحامد به همینم که به کوری اجانبدر مهد وطن جای کسی تنگ نباشد# حامد وحدت Ad دنیای این روزای من...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای این روزای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vahdathameda بازدید : 40 تاريخ : پنجشنبه 31 فروردين 1402 ساعت: 14:50

تولدم که می شودروی یک تکه کاغذ می نویسم“مشترک مورد نظر امروز در دسترس نمی باشد”و می چسبانم به در دلمتادل مشغولی ها،دغدغه ها،خستگی ها،فکروخیال کردن های بی سروته به یک سال،بدو بدو کردن ها،و…پشت در بمانند و از همان راهی که آمدند برگردند.و تمام روز را من و خودم تنهایی می گذرانیم.مهمان می کنم خودم را به چند صفحه کتاب،به گوش کردن یک موسیقی بی کلام در سکوت،به خوردن یک ناهار چرب و چیلی به دور از چشم برنامه ی غذایی ام در طول سال،قدم می زنم از این سرخیابان تا آن سرش راو خستگی هایم را با خوردن یک فنجان چای پشت میز یک کافه جا می گذارم تا سال دیگر…آری، روزهای تولدم را جانانه تر زندگی می کنم گویی از نو متولد شده ام…تولدم مبارک دنیای این روزای من...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای این روزای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vahdathameda بازدید : 40 تاريخ : پنجشنبه 31 فروردين 1402 ساعت: 14:50

خبر کوتاه بود:«اعدامشان کردند.»خروش دخترک برخاست.لبش لرزید.دو چشم خسته‌اش از اشک پُر شد،گریه را سر دادو من با کوششی پُر درد، اشکم را نهان کردم._چرا اعدامشان کردند؟می‌پرسد ز من با چشم اشک‌آلود،_چرا اعدامشان کردند؟_ عزیزم، دخترم!آنجا، شگفت‌انگیز دنیایی استدروغ و دشمنی فرمانروایی می‌کُند آنجا.این کیمیای خونِ انسان‌هاخدایی می‌کُند آنجا.در آنجا حق و انسان حرف‌های پوچ و بیهوده‌ست.در آنجا رهزنی، آدم‌کُشی، خون‌‌ریزی آزاد استو دست‌و پای آزادی‌ست در زنجیر…# امیرهوشنگ ابتهاج (سایه) دنیای این روزای من...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای این روزای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vahdathameda بازدید : 42 تاريخ : پنجشنبه 31 فروردين 1402 ساعت: 14:50

            گردش علمی به عصر تکنولوژیدیشب خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم هنوز نوجوانم و با معلم مهربان دوران راهنمایی –آقای آزادگان- و همکلاسی هایم به بازدید از موزۀ ایران باستان رفته ایم. نکتۀ جالب در موزه، وجود چندنمونه از هرکدام از اشیاء تاریخی بود! مثلا از منشور حقوق بشر کورش دو نسخه وجودداشت. یکی ازبچه ها پرسید: مگر آن زمان چند لوح نوشته شده بود؟ و معلم جواب داد: لوح اصلی که در 2500 سال پیش ساخته شده در موزۀ لوور پاریس نگهداری می شود؛ اما الان توسط رایانه دو نسخۀ دیگر از آن پرینت گرفته شده که در این موزه به نمایش گذاشته شده است. از نکات جالب دیگر این موزه وجود فرش بزرگ دست بافت بود که توسط رایانه پرینت گرفته شده بود. خلاصه از "الماس نور" بگیر تا "جام جمشید" همه را توسط رایانه پرینت گرفته بودند. توی موزه، از پرسنل حفاظت تا درخت های چنار کنار خیابان همگی ربات بودند. حتی راهنماها هم برنامه ریزی شده بودند تا چه اطلاعاتی را به چه بازدیدکنندگانی ارائه دهند. برای پذیرایی آب معدنی قله های سبلان را توزیع کردند که از روی نمونۀ اصلی کپی شده بود. رایانه هایی هم در مسیر قرارداشت که هرکس می خواست می توانست از شرابی که با آن در تخت جمشید از میهمان های سلطنتی پذیرایی می کردند گرفته تا گز اصفهان مربوط به دورۀ صفویه را برای خودش پرینت بگیرد. بازدید که تمام شد، معلممان از مسوول موزه خواهش کرد که ما را به مدرسه move کند. مسوول موزه هم ابتدا بعضی ازبچه ها که سبکتر بودند را همان جا با تلفن همراه خودش ازطریق WhatsApp و Telegram فرستاد و بقیه را باتوجه به حجم و وزنشان به نرم افزارهای مختلف معرفی کرد تا از آنها کپی تهیه کرده برای مدرسه ارسال نما دنیای این روزای من...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیای این روزای من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vahdathameda بازدید : 121 تاريخ : سه شنبه 3 خرداد 1401 ساعت: 3:42